امروز عصر با زن داداش هماهنگ کردم و سر ساعت 5 سر قرار بودم
زن داداش هم اونجا بود، اونا چند دقیقه ای دیر کردن
تو این فاصله فواد زنگ زد و یه کار مهم داشت منم سعی کردم دستور ها رو تلفنی بهش بگم که کارش راه بیافته نصف دستور ها رو بهش گفته بودم که حمیده و خواهرش رسیدن
رفتیم 45 دقیقه ای با هم صحبت کردیم
برام جالب بود جزو اولین چیز هایی که گفت شرط درامد حلال بود
یک مقدار فقط با حجابش مشکل داشتم
از 10 بهش 9 امتیاز میدم 1 امتیاز هم بخاطر حجابش کم شد !
با خودم احتمال دادم ممکنه اونا قبول نکنن که همین الآن زن داداش خبر داد اونا هم موافقت اولیه رو اعلام کرن
پدر بزرگ حمیده از دوستای بابام بوده چند بار هم شنیدم که بابام ازش تعریف میکرده، حداقل دو بار برامون تعریف کرده که حاج غلامعلی تو مکه مرده و قبرش کنار بقیعه. از این نظر خیالم راحته ولی یه درصد ضعیفی ممکنه باز از ظاهر حمیده ایرد بگیرن که اونم نمیتونه زیاد قوی باشه بخاطر شناخت از خانوادش و بخاطر پدر بزرگش.
----------------------------------------------
تا قبل از صحبت با حمیده خیلی استرس اشتم اما الآن آرومم و خوشحال.
خدایا با حسن اجابت بر ما منت بگذار یا ارحم الراحمین.
نوشته شده در سه شنبه 89/1/24ساعت 9:16 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()